مشاغل چطور به وجود آمدند؟
کار یکی از همه گیرترین ویژگی های آدم هاست ولی هیچ جواب ساده ای هم برای اینکه بگوییم کار دقیقا چیست وجود ندارد. معمولا وقتی آدم ها با هم آشنا می شوند از شغل همدیگر سوال می پرسند، انگار با همین یک سوال ساده می توانند بفهمند که طرف مقابلشان چه طور آدمیست، درحالیکه نمی شود در مورد تاثیر جواب یک توضیح شفاف داد ولی همین پرسش و جواب های آن به ما در مورد طرف مقابلمان داده های شهودی می دهد.
قبل از اینکه دنیا صنعتی بشود یک گروه بزرگی از مردم دهقان یا دامدار بودند، یعنی مستقیما نیازشان را از طبیعت تامین می کردند. زندگی ها هم آنقدر ساز و برگ نداشت که لازم باشد چیزهای جورواجور داشته باشند، حتی تصور کنید که اکثرا در خانه ها چرخ سفالگری و نخ ریسی هم بوده، یعنی هر خانواده تلاش می کرده که مستقل زندگی اش را بچرخاند، همه اعضای خانواده هم بدون محدودیت سنی کار می کردند.
کم کم نیازهایی ایجاد شد که گروه صنعتگر به جامعه اضافه شد. همان دسته آدم هایی که از شغل شان پول در می آوردند، مثلا کسی که نعل اسب درست می کرد یا خنجر و شمشیر می ساخت و کلی صنایع دیگر و بازرگان ها هم در این میان کار واسطه گری انجام می دادند.
گذشت تا رسیدیدم به دوران صنعتی شدن جامعه، راه افتادن کارخانه ها و معادن و کارگاه ها. جایی که یک نفر با سرمایه زیاد می توانست عده ای را برای کار دعوت کند. اینجا بود که استخدام معنی پیدا کرد، ولی کارها بیشتر کارگری بودند با دستمزد های روزانه و هفتگی. اولین قانون کار 220 سال پیش یعنی 1802 در انگلستان تصویب شد، این قانون در مورد ساعت کار کردن کودکان بود که یک مقدار محدود شده بود و همین قانون محدود کردن ساعت کار کودک 40 سال بعد در فرانسه تصویب شد.
ساعت کار حداقل 12 و تا 16 ساعت در روز و به مدت 6 روز در هفته بوده، روز آخر هفته هم که در مذاهب مختلف اغلب تعطیل بوده و مردم برای اجرای مراسم مذهبی شان می رفتند. احتمالا نام کارخانه اتومبیل آمریکایی فورد به گوشتان خورده است. اولین کسی که روزهای کاری را به 5 روز در هفته رساند هنری فورد در آمریکا بود. برای اینکه کارگرهایش با اتومبیل هایی که میخریدند یک روز به تفریح بروند.
100 سال پیش چیزی به عنوان مرخصی گرفتن، بیمه شدن، قوانین اضافه کار به این شکل وجود نداشت. این امتیازها با کلی رنج و زحمت و جنبش های کارگری در کشورهای مختلف به دست آمده است. تا قبل از قرن بیستم حقوق کارگری توافقی بود بین کارگر و کارفرما و یک حق قانونی نبود.
به اپیزود اول رادیو کاران با موضوع کار و تاریخچه آن گوش دهید
امنیت شغلی یا آزادی عمل؟
در حال حاضر ما دوران جدیدی از کار را تجربه می کنیم؛ دوره ای که مفهوم کار از زندگی ما جدا نیست. اینکه می خواهیم به کارمان معنا بدهیم، از آن لذت ببریم، با همکارانمان دوست باشیم، در محیط کار احساس راحتی کنیم، تمام این موارد همگی برای همین چند دهه اتفاق افتاده است. حتی شاید بین پدرهای ما خیلی این چیزها مطرح نبوده است، وقتی جوان بودند و سر کار می رفتند. در این چند سال اخیر کار کردن آزاد هم مطرح شده، فریلنسری، که شاید فکر کنیم همیشه نه با این اسم ولی بوده، راستش را بخواهید فریلنسری از قدیم بوده ولی کمتر آدمی آن را انتخاب می کرده؛ اکثر آدم ها دوست داشتند امنیت شغلی داشته باشند، یعنی خیالشان راحت باشد که 30 سال قرار است سرکار بروند و آخرش هم حقوق بازنشستگی بگیرند، یا یک حجره و یا مغازه ای داشته باشند که با آن در بازار سرشناس باشند.
اما همین الان اگر به یک نفر بگوییم قرار است 30 سال بروی به این اداره و یا همیشه قرار است این مغازه را بچرخانی ممکن است به شما بگوید خیلی ممنون! هرگز! در واقع آدم ها آزادی شان را خیلی بیشتر از امنیت دوست دارند و حاضرند امنیت شغلی نداشته باشند اما احساس کنند که آزادند. در واقع تفاوت شغل دائمی و موقت روز به روز کم تر می شود و شغل های موقتی درحال دائمی شدن هستند. البته آدم ها دوست دارند در مورد همه چیز احساس آزادی کنند و مقید به یک ریتم تکراری برای همیشه نباشند.
شغل چیست و چرا مهم است؟
اگر بخواهیم در یک جمله کار را تعریف کنیم باید چه بگوییم. خیلی از متفکرین و فیلسوف ها به این موضوع فکر کردند، شاید معروف ترین تعریف راو مارکس گفته باشد: مارکس معتقد است "کار تغییراتی است که انسان با استفاده از فنی که دارد در طبیعت به وجود می آورد". همون طور که انسان با کارکردن دارد طبیعت اطرافش را تغییر می دهد روی طبیعت خودش هم اثر می گذارد و کلی از استعدادهای پنهانش را پیدا می کند. ولی واقعیت این است که کار پیچیده تر از این حرفاست. خیلی کارها وجود دارد که مستقیم به طبیعت ارتباطی ندارد.
ما در طول روز کارهایی می کنیم که لازم است انجام بدهیم. وقت کوچکی برایشان می گذاریم اما بدون این کارها نمی شود زنده بود، مثل غذا خوردن، امور مربوط به نظافت و این کارها. اینجا بین کار و عمل فرقی به وجود میاد. حتی بین کاری که به آن مقید هستیم و لازم است که انجامش بدهیم با کاری که آزادانه انتخابش می کنیم، مثل فعالیت های هنری یا ورزشی؛ ممکن است کارهایی انجام بدهیم که دیگر به آن ها نمی گوییم کار؛ ممکن است فراغت یا حتی تفریح باشد. پس می توانیم این طور بگوییم، ما همیشه یک عالمه کار داریم، کارهای شخصی، یا اعمال روزانه مان، تفریحات و سرگرمی ها و شغل مان!
حالا می خواهیم به کار با معنی شغل فکر کنیم. چیزی که بابتش دستمزد می گیریم یا درآمد کسب می کنیم. یک شغل می تواند با استعداد و توانایی و علاقه مندی ما سازگار باشد، یکه همچین شغلی جدا معنای خوشبختی است، البته به این معنی نیست که سختی ندارد! بلکه به این معنی است که اگر یک نگاه کلی به آن بیاندازیم از داشتنش احساس رضایت می کنیم. ممکن است اسم فروید را شنیده باشید، همان روانشناس معروف ...فروید می گوید کار روی حرکت انسان به سمت کمال انسانی خیلی تاثیر دارد. به نظر می آید راست می گوید ، چرا واقعا شغلمان شخصیت و سرنوشت ما را تحت تاثیر جدی قرار می دهد.
تحقیقی انجام شده و آدم هایی که به دلیلی از کار محروم شدند در این تحقیق شرکت کردند. این افراد طی دوره ای که بیکار بودند حسابی عصبی شدند و آسیب های جدی روانی دیدند اما بعد که توانستند دوباره مشغول به کار شوند خیلی از مشکلاتشان کم شده یا حل شده. بنابراین کار را اصلا نمی شود دست کم گرفت، نداشتنش یک معضل جدی است.
تا وقتی شغلی نداریم شاید با خودمان بگوییم باید کار پیدا کنم. ولی من می خواهم بگویم به این فکر کنیم فقط موضوع این نیست که کار پیدا کنیم و درآمد داشته باشیم. باید حواسمان به آینده مان باشد و اینکه داریم وارد چه شغلی می شویم. این موضوع بسیار مهمی است و مساله فقط درآمد نیست.
هرچند در ادبیات ما کلی توصیه و مثل و متل در مورد کار کردن وجود دارد. از آن بیت معروف سعدی که می گوید: نابرده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد یا این دو بیت از ملک الشعرای بهار که می گوید:
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید/ به هر چیز خواهی کماهی رسید
گرت پایداری است در کارها/ شود سهل پیش تو دشوارها
اگر این موضوع برایتان جذاب بود منتظر مقالات دیگر کاران در این زمینه باشید.
بیشتر بخوانید:
معرفی کتاب از شغل آزاد تا آزادی
چه شغلی بازارکار خوبی دارد؟