همان طور که در بخش اول پادکست تصمیمگیری رادیو کاران گفتیم از نظر روان شناختی فرآیند تصمیمگیری سه مرحله دارد:
- مرحله قبل از تصمیمگیری که مساله را فرمول بندی کرده و اطلاعات جمع میکنیم.
- مرحله تصمیمگیری که از بین گزینهها یکی را انتخاب میکنیم.
- و بعد که تصمیم گرفته شد، آن را ارزیابی میکنیم.
با این اوصاف یک ابزار مهم برای تصمیمگیری اطلاعات شفاف و درست است. ما از فراوانی خیلی چیزها بیاطلاعیم یا نادیدهاش میگیریم. یک مثال: یک شخصیت آرام و عمیق را تصور کنید که خیلی اهل معاشرت با دیگران نیست و کارهای یکنواخت خستهاش نمیکند. اولین شغلی که فکر میکنید برایش مناسب است چیست؟ احتمال اینکه بگویید کارمند کتابخانه بیشتر است یا اینکه فکر کنید کشاورز؟ در یک تحقیق اکثر آدمها گفتند کارمند کتابخانه .... در حالی که تعداد کشاورزها چندین برابر کتابدارهاست و ویژگیهای توصیف شده در مورد کشاورزها هم صدق میکند. چرا اینطوری میشود؟ یک دلیل بزرگ رسانه است و حافظه در دسترس ما. رسانهها ممکن است چیزی را خیلی بزرگ کنند و از آن برایمان یک تصویر اغراق آمیز بسازند. همین کافی است که اشتباه کنیم.
یک خطای دیگر موقع بررسی اطلاعات حوادث اخیری است که شنیدهایم. همین طور میزان درگیری عواطف ما خیلی موثر است؛ مثلا ممکن است شما ده سال از یک مسیر مشخص منزل بروید. یک شب یک اتفاق ناگوار برایتان بیافتد، حداقل تا مدتی حالتان بد است و میترسید تنهایی از آن منطقه بگذرید. در این وضعیت شما به تعداد شبهای بدون حادثه فکر نمیکنید بلکه به عمق بد بودن آن یک شب فکر میکنید.
بنابراین اطلاعاتی که تصمیمات را می سازند شاید مغرضانه، جهت دار و تصادفی به دست بیاید. ما وقتی کم تجربهایم نمیدانیم کجا دنبال اطلاعات خوب بگردیم و یا تشخیص نمی دهیم چه چیزهایی مفید و چه چیزهایی مفید نیست.
در مرحله تصمیمگیری، ما گزینههایی که مورد پسندمان هست، منطقی به نظر میرسند و قابل اعتمادتر هستند را انتخاب میکنیم. هر چه تمرکزمان روی تصمیم بیشتر باشد این گزینهها شفافتر میشوند. چیزی که در جمع آوری دادهها مهم است، تجربه است و جالب است که بدانید خلق و خو و شخصیت و تخصص ما بسیار مهم و تاثیر گذار است. دو نفر آدم برای یک موضوع یکسان دادههای متفاوتی را با توجه به خلقیاتشان انتخاب میکنند.
یک عامل دیگر که در انتخاب اطلاعات مهم است، زمینه است. مثلا در زمینه و موقعیت پر استرس ناشی از کمبود زمان ممکن است تصمیمات شهودی بهتر عمل کنند تا تصمیماتی که در فرآیند تصمیمگیری گرفته میشوند.
همین طور ما با پیش بینی و تصور عواقب انتخابمان، گزینهها را میچینیم. ریسک انتخاب را هم میسنجیم. مهم نیست چه قدر ریسک بالا باشد و بتوانیم آن را بپذیریم یا نه مهم این است که اقدامات بعد از تصمیمگیری که در موقع بروز خطر لازم است انجام بدهیم را بتوانیم تصور کنیم، یعنی بدانیم اگر تصمیم با شکست مواجه شد قرار است چه کار کنیم، همین ترس ما را کم میکند. با تمام این حرف ها تخیل ما به اندازه کافی خلاق نیست. بنابراین ما تصمیمات را با در نظر گرفتن چیزهایی که ممکن است پیش بیاید نمیگیریم، بلکه به ناچار و با آن چیزی که اعتقاد داریم رخ میدهد تصمیم میگیریم. به عبارت دیگر تمام شرایط ممکن را نمیتوانیم تخیل کنیم.
بعد از اینکه تصمیممان را گرفتیم شروع میکنیم به متقاعد کردن خودمان که این تصمیم از بقیه بهتر است و همزمان بقیه ی گزینهها را ضعیف میکنیم، یعنی از بدیهایش میگوییم تا متقاعد شویم و دست به عمل بزنیم.
ظرفیت توجه ما محدود است. یعنی نمیتوانیم همزمان یک مساله سخت ریاضی را حل کنیم و به جزئیات گفتگویی که پشت سرمان در جریان است گوش کنیم. حتی ممکن است در شرایطی که تمام توجهمان به یک موضوع مهم است متوجه یک آسیب جسمی نشویم. حتما برایتان پیش آمده که شب های شلوغ در مترو یا اتوبوس که از قضا عجله دارید یک آسیبی ببینید و وقتی برسید خانه متوجهش بشوید و بگویید اصلا نفهمیدم کی خورده بهم یا چی شده. خب حالا به وضعیتی فکر کنید که یک مساله مهم در زندگیتان پیش آمده، در این شرایط سایر تصمیمات هم تحت تاثیرند. مثلا کسی که در آستانه دفاع از تز دکترایش قرار دارد قطعا نمیتواند برای یک موقعیت سرمایه گذاری یا موضوع مهمی تصمیم خوبی بگیرد. حتی ممکن است که کارهای ساده روزانهاش هم وقتی وسط کتابها و مقالات و یادداشتهایش دارد دست و پا میزند هم خوب نباشد.
اگر ذهن روی یک چیز متمرکز باشد، تواناییها و مهارتهای دیگر مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامهریزی بلندمدت مختل میشود. یکی از این چیزهایی که خیلی ذهن را محدود میکند و تصمیمگیری را به خطا میاندازد مشکلات اقتصادی است. در این مورد یک کتاب با عنوان "فقر احمق میکند" هم چاپ شده که البته بخش میانی کتاب و عمده محتوای کتاب نتیجه مطالعات و آزمایشات علمی است.
تصمیم گیری در محیط کار هم یکی از دغدغههای مهم ماست. خصوصا اگر مسئولیت چیزی با ما باشد یا مدیر باشیم. در این شرایط تصمیم گیری مهم ترین بخش کار و جوهر آن است. حتی می توان گفت مدیریت یعنی تصمیم گیری!
کسانی میتوانند بهترین و شایستهترین تصمیمات را بگیرند که اطلاعات بهینه دارند، یعنی دنبال دادههایی میگردند که به درد میخورد، به عبارتی زیادی هم دور خودشان را شلوغ نمیکنند.
در بخش سوم مقاله پادکست تصمیمگیری از نقش هوش هیجانی در فرایند تصمیمگیری گفتیم که ممکن است برایتان جالب باشد.
بیشتر گوش کنید: